کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیوستگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیوستگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) peyvastegi ۱. ارتباط؛ بههمبستگی؛ اتصال.۲. خویشی؛ قرابت: ◻︎ طلب کردم ز دانایان یکی پند / مرا گفتند با نادان مپیوند (سعدی: ۱۸۵).
-
جستوجو در متن
-
تواصل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tavāsol پیوستگی کردن.
-
استمرار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estemrār ادامه داشتن؛ پیوستگی؛ دوام.
-
انضمام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enzemām پیوستن چیزی به چیز دیگر؛ ضمیمه شدن؛ پیوستگی.
-
مرتبط
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mortabet چیزی که با چیز دیگر پیوستگی و ارتباط داشته باشد؛ پیوسته.
-
ربط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] rabt پیوستگی؛ بستگی؛ ارتباط.
-
رفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رفاء] [قدیمی] refā اتفاق؛ پیوستگی؛ سازگاری.
-
وابستگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) vābastegi علاقه؛ ارتباط؛ پیوستگی.
-
اواصر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ آصِرَة] [قدیمی] 'avāser آنچه باعث عاطفه و پیوستگی میان کسی با خویشان او شود.
-
الحاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'elhāq ۱. رسیدن و پیوستن به کسی.۲. بههم رسانیدن و پیوند دادن؛ پیوستگی.
-
انتساب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'entesāb ۱. نسبت داشتن.۲. خود را به کسی نسبت دادن.۳. پیوستگی؛ خویشی.
-
اتصال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ettesāl ۱. به هم وصل شدن؛ به هم رسیدن؛ به هم پیوستن.۲. پیوستگی؛ ارتباط.
-
ادراج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'edrāj ۱. پیوستگی؛ اتصال۲. درج کردن؛ نوشتن.
-
تعلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'alloq ۱. آویخته شدن؛ درآویختن به چیزی.۲. دلبستگی داشتن به کسی یا چیزی؛ علاقه و پیوستگی داشتن.