کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیه دارو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیه آکند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹پیهآکنده› [قدیمی] pih[']ākand آکنده از پیه و چربی.
-
پیه آلود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹پیهآلوده› [قدیمی] pih[']ālud پیهدار.
-
پیه پیاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pihpiyāz = پهپیاز
-
پیه دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pihdān ظرفی که در آن پیه کنند؛ جای پیه.
-
پیه سوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] pihsuz چراغ فتیلهدار که بهجای نفت با پیه میسوزد؛ ظرف سفالی یا فلزی که در آن پیه یا روغن کرچک بریزند و فتیلۀ پنبهای در آن قرار بدهند و روشن کنند.
-
پیه ناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pihnāk دارای پیه بسیار؛ پُرپیه؛ پیهدار.