کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیلسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیلسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیلس› [قدیمی] pilaste ۱. استخوان فیل؛ عاج.۲. [مجاز] انگشت دست.۳. [مجاز] ساعدِ سفیدِ، مانندِ عاج: ◻︎ چو بر روی ساعد نهد سر به خواب / سمن را ز پیلسته سازد ستون (عنصری: ۳۴۳)، ◻︎ وآن چون چنار قدّ چو چنبر شد / پرشوخ گشت دست چو پیلسته (ناصرخسرو: ۴۴۹...
-
جستوجو در متن
-
بیلسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bilaste = پیلسته
-
پیلس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pilas = پیلسته
-
پیلستگین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پیلسته) [قدیمی] pilastagin آنچه از استخوان پیل ساخته شده؛ مانند پیلسته؛ مانند عاج؛ عاجمانند.