کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیغام بر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیغام دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] peyqāmdār کسی که پیامی با خود دارد؛ حامل پیغام؛ دارندۀ پیغام.
-
پیغام رسان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] peyqāmre(a)sān پیامرسان؛ آنکه پیغام برساند؛ پیغامرساننده.
-
پیغام گزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] peyqāmgozār کسی که پیغامی را برساند؛ پیغامگزارنده؛ پیامگزار.
-
واژههای همآوا
-
پیغامبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] peyqāmbar = پیغمبر
-
جستوجو در متن
-
تحمیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahmil ۱. کاری بهزور بر عهدۀ کسی گذاشتن.۲. پیغام.
-
هرچش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، ضمیر) harčeš هرچه او را؛ هرچه آن را: ◻︎ ز پیغام هرچش به دل بود نیز / به گفتار بر نامه بفزود نیز (فردوسی: ۷/۲۵۶).
-
پیام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pētām] payām سخن یا مطلبی (کتبی یا شفاهی) که از طرف کسی برای دیگری فرستاده شود؛ پیغام؛ خبر: ◻︎ در راه عشق وسوسهٴ اهرمن بسیست / پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن (حافظ: ۷۹۶).〈 پیام رساندن (گزاردن، آوردن): (مصدر متعدی) منتقل کردن پیام...