کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیش و پس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چشم پیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] če(a)šmpiš شرمنده؛ شرمسار؛ خجل: ◻︎ کنون از تنگدستی چشمپیشم / که شرم است از هواخواهان خویشم (نزاری: مجمعالفرس: چشمپیش).
-
پیش بینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pišbini ۱. احتیاط؛ عاقبتاندیشی؛ مآلاندیشی؛ حزم.۲. غیبگویی؛ پیشگویی.
-
پیش پرداخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) pišpardāxt پولی که بابت دستمزد کارگر یا حقوق کارمند یا بهای کالا پیشکی داده شود؛ مساعده.
-
پیش پرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (تئاتر) pišparde تصنیفی که در تماشاخانه پیش از بالا رفتن پرده در جلو سن میخوانند.
-
پیش تر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pištar ۱. جلوتر.۲. نزدیکتر.۳. پیش از این.۴. گذشته؛ سابق.
-
پیش ترک
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مصغرِ پیشتر] pištarak کمی جلوتر؛ کمی پیشتر.
-
پیش ترین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pištarin جلوترین؛ پیش از همه.
-
پیش جنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pišjang ۱. آنکه پیش از دیگران به دشمن حمله کند؛ کسی که در نبرد پیشی کند.۲. سپاهیانی که در صف جلو به سوی مواضع دشمن بروند.
-
پیش خوان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] pišxān کسی که در مجلس وعظ یا روضهخوانی چیزی بخواند.
-
پیش خورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) pišxord = پیشخور: ◻︎ جهان پیشخورد جوانیت باد / فزون از همه زندگانیت باد (نظامی۵: ۱۰۱۷).
-
پیش خیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹پیشخیزنده› [قدیمی] pišxiz ۱. آنکه پیشتر یا زودتر برخیزد.۲. (اسم، صفت فاعلی) خدمتکار یا شاگرد چستوچالاک.
-
پیش دامن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیشدامان› [قدیمی] pišdāman ۱. تکۀ پارچه یا چرم که کارگران هنگام کار کردن جلو دامن خود از کمر آویزان میکنند.۲. پیشبند.۳. قسمت جلو لباس یا دامن.
-
پیش درآمد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pišdar[']āmad ۱. مقدمه.۲. (موسیقی) آهنگی که نوازندگان پیش از شروع آواز مینوازند.
-
پیش دست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pišdast ۱. پیشکار؛ مددکار؛ معاون.۲. آنکه در امری یا کاری زودتر از دیگری اقدام کند.
-
پیش رس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) pišre(a)s ۱. کسی که پیش از دیگران به مقصد برسد؛ پیشرسنده.۲. آنچه پیشتر از وقت مقرر فرابرسد.۳. میوهای که زودتر از نوع خود بهدست آید؛ نوبر.