کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیش از جنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیش بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) pišband پارچهای که هنگام کار کردن جلو سینه و دامن خود میبندند؛ پیشدامن.
-
پیش بینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pišbini ۱. احتیاط؛ عاقبتاندیشی؛ مآلاندیشی؛ حزم.۲. غیبگویی؛ پیشگویی.
-
پیش پاافتاده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] piš[e]pā'oftāde ۱. چیز مبتذل، پست، و بیقدروقیمت.۲. آنچه همه کس بداند.۳. آنچه آسان بهدست آید.
-
پیش پرداخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) pišpardāxt پولی که بابت دستمزد کارگر یا حقوق کارمند یا بهای کالا پیشکی داده شود؛ مساعده.
-
پیش ترک
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مصغرِ پیشتر] pištarak کمی جلوتر؛ کمی پیشتر.
-
پیش خرید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) pišxarid خریدن کالایی که هنوز حاضر و موجود نیست و خریدار پولی میدهد که بعد کالا را تحویل بگیرد.
-
پیش خوان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] pišxān کسی که در مجلس وعظ یا روضهخوانی چیزی بخواند.
-
پیش خیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹پیشخیزنده› [قدیمی] pišxiz ۱. آنکه پیشتر یا زودتر برخیزد.۲. (اسم، صفت فاعلی) خدمتکار یا شاگرد چستوچالاک.
-
پیش رونده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) pišravande آنکه پیش برود و پیشی بجوید.
-
پیش فروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) pišforuš فروختن کالایی که هنوز حاضر و موجود نیست و فروشنده پولی میگیرد که بعد آن را تحویل بدهد.
-
پیش قبض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] pišqabz آنچه زودتر به چنگ آید و گرفته شود.
-
پیش کوهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] piškuhe برآمدگی جلو زین اسب؛ قربوس.
-
پیش مانده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [قدیمی] pišmānde باقی طعام که در پیش کسی بماند؛ تهمانده؛ نیمخورده.
-
پیش مزد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pišmozd مزدی که پیشکی به کارگر داده شود؛ مساعده؛ بیعانه.
-
پیش میر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] pišmir = پیشمرگ: ◻︎ به سوز دل مادر پیشمیر / که باشد جوان مرده و او مانده پیر (نظامی۶: ۱۱۴۸).