کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشپز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پختن و پزیدن) paz ۱. = پختن۲. پزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آشپز، کلهپز.٣. پخته (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبپز.٤. (اسم مصدر) [قدیمی] آشپزی: پختوپز.
-
پز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: pose] poz ۱. شیوۀ آراستن وضع ظاهری.۲. فخرفروشی و خودنمایی.۳. شکل و وضع ظاهری.
-
پیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pēš, pat(i)š] piš ۱. [مقابلِ پس] جلو.۲. (قید) قَبل؛ سابق؛ در زمان گذشته.۳. (حرف اضافه) نزد.۴. (ادبی) = ضمه〈 پیش ایوان: [قدیمی]۱. ایوان.۲. جلو ایوان.〈 پیش بردن: (مصدر متعدی)۱. جلو بردن.۲. کاری را با کامیابی و پیروزی به پایان ر...
-
آب پز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ābpaz هر نوع مادۀ غذایی که در آب بیندازند و بجوشانند: تخم مرغ آبپز، سیبزمینی آبپز.
-
کاشی پز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kāšipaz کسی که آجر کاشی درست میکند؛ کاشیتراش؛ کاشیساز؛ کاشیگر.
-
گرده پز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gerdepaz نانوایی که نان گرده بپزد.
-
کله پز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kallepaz کسی که کله و پاچۀ گوسفند طبخ میکند و میفروشد.
-
گنده پز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gandepaz کسی که چیزهای گندیده و پست بپزد.
-
خشکه پز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xoškepaz نانوایی که نان خشک یا نان روغنی میپزد.
-
سوهان پز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [مٲخوذ از هندی؟. فارسی] so[w]hānpaz کسی که سوهان میپزد؛ آنکه شیرینی سوهان میپزد و به فروش میرساند.
-
شیرین پز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) širinipaz کسی که شیرینی میپزد؛ قناد؛ شیرینیساز.
-
صابون پز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب. فارسی] sābunpaz صابونساز؛ کسی که صابون میپزد؛ کارگری که صابون میسازد.
-
نان پز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) nānpaz = نانوا
-
نیم پز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹نیمپخت› nimpaz گوشت یا چیز دیگر که خوب پخته نشده باشد؛ نیمپخته.
-
چشم پیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] če(a)šmpiš شرمنده؛ شرمسار؛ خجل: ◻︎ کنون از تنگدستی چشمپیشم / که شرم است از هواخواهان خویشم (نزاری: مجمعالفرس: چشمپیش).