کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشلرزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لرزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) larze ۱.جنبش سریع و مدام انسان، حیوان یا چیزی؛ لرزش؛ ارتعاش.۲. (اسم) زمینلرزه؛ زلزله.
-
پیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pēš, pat(i)š] piš ۱. [مقابلِ پس] جلو.۲. (قید) قَبل؛ سابق؛ در زمان گذشته.۳. (حرف اضافه) نزد.۴. (ادبی) = ضمه〈 پیش ایوان: [قدیمی]۱. ایوان.۲. جلو ایوان.〈 پیش بردن: (مصدر متعدی)۱. جلو بردن.۲. کاری را با کامیابی و پیروزی به پایان ر...
-
لرزه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹لرزدار› larzedār آنکه دچار لرزه است؛ لرزهناک.
-
لرزه نگار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زمینشناسی) larzenegār دستگاهی که برای ثبت امواج و ارتعاشات زلزله به کار میرود؛ زلزلهسنج.
-
زمین لرزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زمینشناسی) za(e)minlarze = زلزله
-
تب لرزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تبلرز› (پزشکی) tablarze ۱. = مالاریا۲. تبولرز.
-
چشم پیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] če(a)šmpiš شرمنده؛ شرمسار؛ خجل: ◻︎ کنون از تنگدستی چشمپیشم / که شرم است از هواخواهان خویشم (نزاری: مجمعالفرس: چشمپیش).
-
پیش آگهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) piš[']āgahi ۱. (بانکداری) آگهی مختصری که پیش از سر رسیدن موعد پرداخت پول سند برای بدهکار فرستاده میشود.۲. (اقتصاد) نامهای که ادارۀ دارایی برای مُؤَدی مالیات میفرستد و میزان مالیات یکسالۀ او را معین میکند.
-
پیش آمدگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) piš[']āmadegi قسمتی از چیزی که از قسمتهای دیگر آن جلوتر یا برجستهتر باشد، مثل جلو آمدن دیوار یا ساختمان به طرف کوچه یا خیابان و جلو آمدن مقداری از زمین به طرف رودخانه یا دریا.
-
پیش بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) pišband پارچهای که هنگام کار کردن جلو سینه و دامن خود میبندند؛ پیشدامن.
-
پیش بندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pišbandar محلی در کنار رودخانه یا ساحل دریا که بارها را از آنجا با قایق یا کرجی به بندر اصلی و کشتی برسانند.
-
پیش بها
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pišbahā پولی که هنگام خریدن چیزی به فروشنده میدهند تا پس از تحویل گرفتن آن باقی پول را بدهند؛ بیعانه.
-
پیش بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹پیشبیننده› pišbin ۱. کسی که به آینده فکر کند؛ عاقبتاندیش.۲. کسی که پیشامدها و حوادث را پیش از وقوع حدس بزند.
-
پیش بینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pišbini ۱. احتیاط؛ عاقبتاندیشی؛ مآلاندیشی؛ حزم.۲. غیبگویی؛ پیشگویی.
-
پیش پاافتاده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] piš[e]pā'oftāde ۱. چیز مبتذل، پست، و بیقدروقیمت.۲. آنچه همه کس بداند.۳. آنچه آسان بهدست آید.