کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشبرگ 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
برگچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ برگ] bargče ۱. برگ کوچک.۲. (زیستشناسی) برگ گل.
-
لاش برگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lāš[a]barg برگ پلاسیده؛ برگ ازدرختافتاده و پوسیده.
-
برگ ریزان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹برگریز› bargrizān خزان؛ فصل پاییز که برگ درختان میریزد: ◻︎ شرط است که وقت برگریزان / خونابه شود ز برگ، ریزان (نظامی۳: ۵۱۴).
-
رگ برگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) ragbarg برآمدگیهای باریک رگمانند در برگ درختان و گیاهها.
-
عبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'abal هر برگ پیچیده و باریک، مانند برگ درخت گز.
-
هفت برگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) haftbarg مازریون.
-
بیدبرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bidbarg ۱. (زیستشناسی) برگ درخت بید.۲. [قدیمی] نوعی پیکان شبیه برگ بید: ◻︎ نشانده یکی بیدبرگی به تیر / که از سهم او تیر چرخ است پیر (فردوسی: لغتنامه: بیدبرگ).
-
گاورس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جاورس› (زیستشناسی) gāvars دانهای تلخمزه از نوع ارزن به رنگ خاکستری که برگ و خوشۀ آن شبیه برگ و خوشۀ جو است و بیشتر در میان کشتزار گندم میروید؛ گال؛ بسل؛ شوشو.
-
دیفساقوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) [قدیمی] difsāqus گیاهی خاردار، برگهایش شبیه برگ کاهو و چسبیده به ساق. در میان برگ و ساق آن کرمهای ریز سفید تولید میشود. خسالکلاب؛ مشطالراعی؛ طوسک، دینساقوس.
-
برگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: valg] barg ۱. (زیستشناسی) قسمتی از گیاه که معمولاً سبز، پهن، یا سوزنی است.۲. واحد شمارش ورقۀ کاغذ: یک برگ کاغذ.۳. ورقی برای بازی.۴. نوعی کباب تهیهشده از قطعههای گوشت گوسفند یا گوساله.۵. ورقی برای یادداشت؛ فیش.۶. [قدیمی] ساز و نوا؛ سا...
-
آتش برگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ātašbarg آتشزنه؛ آتشگیره.
-
آشرمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آترمه، آدرم› 'āšorme زین و برگ؛ نمد زین اسب.
-
پهنک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) pahnak قسمت پهن برگ یا گلبرگ.
-
زردخار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) zardxār گیاهی خاردار با برگهایی شبیه برگ لوبیا.
-
شمشادگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šemšādgun سبز خوشرنگ مانند برگ شمشاد؛ شمشادرنگ.