کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیشین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پیش) pišin ۱. سابق؛ گذشته؛ قبلی: ◻︎ آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر / کآن سابقهٴ پیشین تا روز پسین باشد (حافظ: ۳۳۰).۲. پیشی؛ جلویی.۳. (اسم) ظهر؛ نیمروز.
-
واژههای مشابه
-
پیشین نماز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pišinnamāz نماز پیشین؛ نماز ظهر.
-
جستوجو در متن
-
لیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: lire] lir واحد پول پیشین ایتالیا.
-
متقادم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motaqādem گذشته؛ دیرینه؛ پیشین.
-
قدیم الایام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qadimol'ayyām روزگار پیشین؛ دیرباز.
-
پزتا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [اسپانیایی: peseta] peze(o)tā واحد پیشین پول اسپانیا.
-
سالف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: سَلَف و سُلاّف] [قدیمی] sālef ماضی؛ متقدم؛ گذشته؛ پیشرفته؛ پیشین.
-
اسبق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'asbaq قبل از پیشین؛ سابقتر: رئیس سابق و رئیس اسبق شرکت.
-
مبسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مباسم] [قدیمی] mabsem ۱. دندان پیشین.۲. [مجاز] لب و دهان.
-
قدیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: قُدَماء] qadim ۱. پیشین؛ دیرین.۲. دیرینه؛ قدیمی.
-
پرن
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [قدیمی] paran ۱. گذشته؛ پیشین.۲. (اسم) دیروز؛ روز گذشته.
-
پیشینگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیشینگه، پیشینگهان› [قدیمی] pišingāh وقت نماز ظهر؛ وقت نماز پیشین؛ ظهر.
-
متقدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متَقدّم] mota(e)qaddem ۱. [مقابلِ متٲخِّر] کسی که در زمان پیشین زندگی میکرده است.۲. (فلسفه) دارای تقدم.۳. (صفت) [قدیمی] پیشین.۴. (صفت) [قدیمی] پیشیگیرنده؛ پیشافتاده.