کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشرفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیشرفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) pišraft ۱. پیشروی.۲. جلو رفتن؛ پیش رفتن.۳. پیروزی.۴. ترقی.
-
جستوجو در متن
-
کارشکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kāršekan آنکه یا آنچه مانع پیشرفت کار میشود.
-
کارشکنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] kāršekani ایجاد مانع در پیشرفت کار.
-
ارتقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ارتقاء] 'erteqā ۱. پیشرفت؛ ترقی.۲. به پایۀ بالاتر رسیدن.
-
بالنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bālande نموکننده؛ در حال رشد یا پیشرفت: جامعهٴ بالنده.
-
کارروا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kārravā ١. نافع و سودمند جهت پیشرفت کار.٢. شایسته و سزاوار برای کار.
-
مترقی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَرقّی] mote(a)raqqi ۱. دارای گرایش به پیشرفت؛ پیشرفته.۲. دارای حرکت روبهبالا.
-
پیشروی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pišravi ۱. پیشرفت.۲. پیش رفتن.۳. پیشوایی.۴. راهنمایی.
-
هنرپرور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) honarparvar ۱. صاحبهنر؛ هنرمند.۲. کسی که در پیشرفت هنر و پرورش هنرمندان کوشش کند.
-
فستیوال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: festival] festivāl مراسم بزرگ فرهنگی، هنری، یا علمی که برای تجلیل از فرد یا حادثهای یا معرفی آثار هنری یا پیشرفتهای علمی برگزار میشود؛ جشنواره.
-
پتانسیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: potentiel] potānsiyel ۱. (فیزیک) توانایی انجام کار.۲. [مجاز] توانایی بالقوه برای رشد، توسعه، و پیشرفت.
-
افت
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارع افتادن) 'oft ۱. = افتادن۲. (اسم مصدر) کموکاست؛ کاهش.〈 افتوخیز:۱. افتادن و برخاستن.۲. [مجاز] کامیابی و ناکامی.۳. [مجاز] وقفه و پیشرفت.
-
درجا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) darjā ۱. بهجا؛ بهجای خود.۲. (اسم مصدر) (نظامی) فرمانی که در نظام به صفی از سربازان داده میشود تا در جایی که ایستادهاند پا به زمین بزنند.〈 درجا زدن: (مصدر لازم)۱. (نظامی) پا بر زمین زدن بدون پیش رفتن.۲. [عامیانه، مجاز] در یک حال یا در ی...
-
پیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pēš, pat(i)š] piš ۱. [مقابلِ پس] جلو.۲. (قید) قَبل؛ سابق؛ در زمان گذشته.۳. (حرف اضافه) نزد.۴. (ادبی) = ضمه〈 پیش ایوان: [قدیمی]۱. ایوان.۲. جلو ایوان.〈 پیش بردن: (مصدر متعدی)۱. جلو بردن.۲. کاری را با کامیابی و پیروزی به پایان ر...