کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشامد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیشامد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pišāmad کاری که ناگهان پیش آید؛ حادثه؛ واقعه؛ رویداد.
-
جستوجو در متن
-
رویداد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹روداد› ruydād آنچه رخ داده؛ واقعه؛ حادثه؛ پیشامد.
-
طرد اللباب
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] tardanlelbāb برحسب موقع؛ بسته به پیشامد.
-
بلیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بلیَّة، جمع: بَلایا] ‹بلیت› baliy[y]e ۱. مصیبت؛ پیشامد بد.۲. رنج.
-
عمدا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] 'amdan بهعمد؛ باقصدونیت؛ انجام دادن کاری از روی قصدونیت نه بهطریق پیشامد و تصادف.
-
سانحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سانحَة، مؤنثِ سانح، جمع: سوانِح] sānehe ۱. = سانح۲. حادثه؛ واقعه؛ پیشامد.
-
طاریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طارئَة، جمع: طواری و طارئات] [قدیمی] tāriye ۱. = طاری۲. داهیه؛ بلا و پیشامد ناگهانی.
-
احدوثه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: احدوثَة، جمع: احادیث] [قدیمی] 'ohduse ۱. افسانه؛ حادثۀ عجیب.۲. ذکر؛ نام.۳. حادثه؛ پیشامد.
-
ماجرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ماجَریٰ] māj(e)arā ۱. آنچه واقع شده؛ آنچه جاری شده؛ آنچه رخ داده.۲. شرح حال.۳. حادثه؛ پیشامد.
-
مفاجا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی: مفاجاة] ‹مفاجات› [قدیمی] mofājā ۱. بهناگاه.۲. (قید) ناگاه.۳. (اسم) پیشامد ناگهانی.
-
حادثه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حادثَة، جمع: حادِثات و حَوادِث] hādese ۱. = حادث۲. پیشامد تازه؛ واقعه؛ رویداد.۳. آسیب و بلا.
-
ذوقزده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] zo[w]qzade آنکه ناگهان از شنیدن خبری خوش یا پیشآمد مسرتانگیز به نشاط آید.
-
تربص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tarabbos ۱. انتظار کشیدن.۲. صبر کردن و نگران پیشامد بودن.۳. چشمداشت.
-
دلواپس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] delvāpas نگران؛ آشفته؛ پریشانخیال؛ کسی که از تصور پیشامد بد نگران و ترسناک است؛ دلاندروای.