کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیر و جوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گنده پیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] gandepir پیر فرتوت؛ سالخورده؛ کمپیر.
-
جستوجو در متن
-
فرتوت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹فرتود› fartut پیر سالخورده و ازکارافتاده؛ بسیارپیر: ◻︎ پیر فرتوت گشته بودم سخت / دولت او مرا بکرد جوان (رودکی: ۵۰۹).
-
پیش میر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] pišmir = پیشمرگ: ◻︎ به سوز دل مادر پیشمیر / که باشد جوان مرده و او مانده پیر (نظامی۶: ۱۱۴۸).
-
زبان چرب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] zabānčarb کسی که زبان چرب و نرم دارد؛ آنکه سخنان شیرین و فریبنده بگوید: ◻︎ جوان زبانچرب و شیرینسخن / نه از پیر نستوه گشتهکهن (فردوسی۴: ۲۵۸۷).
-
هرچند
فرهنگ فارسی عمید
(قید) harčand ۱. هرقدر؛ هراندازه.۲. (حرف) اگرچه: ◻︎ هرچند پیر و خستهدل و ناتوان شدم / هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم (حافظ: ۶۴۴).
-
ماخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] māx ۱. سیموزر قلب و ناسره: ◻︎ جوان شد حکیم ما، جوانمرد و دلفراخ / یک پیرزن خرید، به یک مشت سیم ماخ (عسجدی: ۲۶).۲. پست و خسیس.
-
عوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] 'avān ۱. هرچیزی که به نیمۀ عمر خود رسیده باشد؛ آن که نه پیر باشد نه جوان؛ میانسال.۲. پاسبان و مٲمور اجرای حکم دیوان قضا و حسبت.۳. شخص فرومایه.
-
شیرزاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) širzād ۱. (زیستشناسی) دانهای به درشتی نخود و قهوهایرنگ یا سفید که بر تنۀ بعضی درختان میروید و سفت میشود. برخی از انواع آن باعث افزایش شیر مادر میشود.۲. (صفت) [قدیمی] شیرزاده؛ زادۀ شیر؛ بچهشیر.۳. (صفت) [قدیمی، مجاز] شجاع؛ دلیر: ◻︎ یا رس...
-
هژیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹هجیر، خجیر› [قدیمی] ha(o)žir ۱. پسندیده؛ نیکو: ◻︎ نوروز فرخ آمد و نغز آمد و هژیر / با طالعِ مبارک و با کوکبِ منیر (منوچهری: ۴۸)، ◻︎ به شاهِ کیان گفت زردشتِ پیر / که در دینِ ما این نباشد هژیر (فردوسی: ٥/٨٤).۲. زیبا: ◻︎ خمّیده گشت و سست شد آن ق...