کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیروزه رنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیروزه تشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] piruzetašt = پیروزهگنبد
-
پیروزه چادر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. سنسکریت] [قدیمی، مجاز] piruzečādor ۱. خیمۀ پیروزهرنگ.۲. [مجاز] آسمان.
-
پیروزه سلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] piruzesalab دارای جوشن یا جامۀ پیروزهرنگ.
-
پیروزه گنبد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] piruzegombad ۱. گنبد فیروزهرنگ.۲. [مجاز] آسمان؛ پیروزهگونگنبد؛ پیروزهتشت.
-
پیروزه وار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] piruzevār مانند پیروزه.
-
پیروزه وطا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [قدیمی] piruzeve(a)tā فرش پیروزهرنگ.
-
جستوجو در متن
-
پیروزگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پیروزهگون، فیروزهگون› [قدیمی] piruzgun ۱. مانند پیروزه.۲. به رنگ فیروزه.
-
خماهنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به خماهن) [قدیمی] xomāhani به رنگ خماهن؛ تیره: ◻︎ پیروزۀ چرخ را ز آهم / جز رنگ خماهنی نیابی (خاقانی: ۶۹۳).
-
بهرمانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بهرمان) [معرب، مٲخوذ از فارسی: بهرامه] [قدیمی] bahramāni به رنگ بهرمان؛ سرخ: ◻︎ چو پیروزه گشتهست غمکش دل من / ز هجران آن دو لب بهرمانی (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۱۱).