کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیروزمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیروزمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹فیروزمند› piruzmand ۱. پیروزییافته؛ بهپیروزیرسیده؛ مظفر؛ پیروزوَر.۲. کامیاب.
-
جستوجو در متن
-
منجح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: مناجح و مناجیح] [قدیمی] monjeh پیروزمند؛ کامیاب.
-
ظفرمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] zafarmand پیروزمند؛ فاتح.
-
پیروزور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) piruzvar ۱. پیروزمند؛ بهپیروزیرسیده.۲. کامیاب.
-
انجاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enjāh ۱. برآوردن حاجت.۲. برآمدن حاجت؛ روا شدن حاجت.۳. پیروزمند شدن.
-
ناجح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] nājeh ۱. رستگار؛ پیروز؛ پیروزمند.۲. کار سهل و آسان.
-
چیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: čēr] ‹چیره› [قدیمی] čir ۱. پیروزمند.۲. غالب؛ مسلط: ◻︎ شاهی که بر او هیچ مَلِک چیر نباشد / شاهی که شکارش بهجز از شیر نباشد (منوچهری: ۱۵۶).۳. دستیافته.۴. حصه؛ بهره؛ نصیب.