کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیره یوسفان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیره زال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pirezāl = پیرزال
-
پیره زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pirezan زن سالخورده؛ پیرزن؛ زن پیر.
-
پیره سر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پیرسر› [قدیمی] piresar ۱. پیر؛ سالخورده.۲. سپیدموی: ◻︎ پدر پیرهسر بود و برنا دلیر / ببسته میان را به کردار شیر (فردوسی۲: ۷۲۶).
-
پیره طفل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] piretefl ۱. پیر کمعقل که رفتارش مانند کودکان باشد.۲. طفلی که چهرۀ چروکیده مانند چهرۀ پیران داشته باشد.
-
پیره مرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) piremard پیرمرد؛ مرد پیر؛ مرد سالخورده.