کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیراسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیراسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) pirāste چیزی یا کسی که ساختهوپرداخته و خوشنما گردانیدهشده.
-
جستوجو در متن
-
پیراستگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pirāstegi حالت و چگونگی پیراسته؛ پیراسته بودن.
-
ایواز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ایوازه، ایوزه، ایوز› [قدیمی] 'ivāz آراسته؛ پیراسته.
-
مدبوغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] madbuq ۱. ویژگی پوست پیراستهشده؛ دباغتشده.۲. [مجاز] گرسنه.
-
مقطع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moqatta' ۱. بریدهشده.۲. چیزی که زواید آن را بریده و آراسته و پیراسته کرده باشند.۳. کوتاه.۴. (اسم، صفت) [مقابلِ موصل] (ادبی) در بدیع، مصراع یا بیتی که حروف آن قابل اتصال نباشد و نتوان آنها را سرهم نوشت؛ منفصلالحروف.