کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیدا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیدا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: paitāk, patyāk، مقابلِ نهان] peydā آشکار؛ نمایان؛ هویدا؛ ظاهر.〈 پیدا آمدن: (مصدر لازم)۱. پدید آمدن؛ بهوجود آمدن.۲. آشکار شدن؛ نمایان شدن: ◻︎ اخترانی که به شب در نظر ما آیند / پیش خورشید محال است که پیدا آیند (سعدی۲: ۴۳۰).〈 پی...
-
جستوجو در متن
-
پیدایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) peydāyi حالت و چگونگی پیدا؛ پیدا بودن؛ آشکار بودن.
-
نایاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) nāyāb چیزی که پیدا نشود؛ ناپیدا؛ پیدانشدنی؛ نادر؛ نایافت.
-
یافت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] yāft ۱. یافتن؛ پیدا کردن.۲. دریافتن؛ حس کردن.〈 یافت شدن: (مصدر لازم) پیدا شدن.
-
تطرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tatarroq راه یافتن؛ راه پیدا کردن بهسوی چیزی یا کسی.
-
جهار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] jehār آشکار؛ پیدا.
-
انثلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (شیمی) [قدیمی] 'enselām رخنهدار شدن؛ رخنه پیدا کردن.
-
آکنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: acné] (پزشکی) 'ākne جوشی که در جوانی بر صورت پیدا شود.
-
آماسانیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āmāsānide بادکرده؛ ورمپیداکرده.
-
کم نظیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] kamnazir آنکه یا آنچه مثل و مانندش کم پیدا شود.
-
تمیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamayyoz جدا شدن؛ فرق و جدایی پیدا کردن.
-
دیریاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] diryāb آنچه دیر پیدا شود؛ آنچه به دشواری بهدست آید.
-
بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] bayyen پیدا و آشکار؛ هویدا؛ واضح.
-
مقرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] moqarrab آنکه نزدیک به کسی شده و در نزد او قرب و منزلت پیدا کرده؛ نزدیکشده.