کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیام کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیام آور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) payām[']āvar پیغامآور؛ پیامآورنده؛ آورندۀ خبر یا پیغام.
-
پیام گزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) payāmgozār آنکه پیام کسی را به دیگری برساند؛ پیامرسان.
-
جستوجو در متن
-
شخاییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹شخودن، شخالیدن، شخانیدن› [قدیمی] šaxāy(')idan ۱. خراشیدن؛ ریش کردن: ◻︎ چو بشنید شاه آن پیام نهفت / ز کینه لب خود شخایید و گفت (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۷۸).۲. خلانیدن.
-
گوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) guš ۱. (زیستشناسی) از اعضای بدن که آلت شنیدن است و بهوسیلۀ آن صداها درک میشود و از سه قسمت تشکیل شده گوشخارجی، میانی و درونی.۲. = گوشه۳. [عامیانه، مجاز] جاسوس.۴. [قدیمی، مجاز] منتظر؛ مراقب.〈 گوشبهدر داشتن: [قدیمی، مجاز] منتظر بودن: ◻...