کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیاده شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیاده رو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) piyādero[w] ۱. هریک از دو طرف خیابان که مردم پیاده از آنجا آمدوشد میکنند.۲. (صفت فاعلی) کسی که مسیری را بدون استفاده از وسیلۀ نقلیه طی میکند.
-
پیاده روی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) piyāderavi ۱. راه رفتن پیاده.۲. گردش پیاده.
-
پیاده نظام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی، مقابلِ سوارهنظام] (نظامی) piyādenezām آن قسمت از قشون که افراد آن پیادهاند و اسب ندارند.
-
جستوجو در متن
-
پارکابی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی) [فارسی. عربی. فارسی] [عامیانه] pārekābi شاگرد رانندۀ اتوبوس که روی رکاب میایستد و مراقب سوار و پیاده شدن مردم است و یا بلیتها را میگیرد.
-
رکاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] rekāb ۱. [جمع: رُکُب] حلقۀ فلزی که به زین اسب آویزان میکنند و هنگام سوار شدن پا در آن میگذارند.۲. پلهمانندی در کنار درشکه، اتومبیل، یا اتوبوس که مسافران هنگام سوار شدن و پیاده شدن پا بر آن میگذارند.۳. [جمع: رکائب] [قدیمی، مجاز] اسبِ ...
-
سوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: asbār، مقابلِ پیاده] ‹اسوار› savār ۱. کسی که بر روی اسب یا مَرکب دیگر قرار دارد.۲. کسی که داخل وسیلۀ نقلیه یا آسانسور قرار دارد؛ سرنشین.۳. (ورزش) در شطرنج، هریک از مهرهها غیر از پیاده و شاه.۴. (صفت) نصبشده.۵. (صفت) [مجاز] مسلط؛ غ...