کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پژمرده شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ذبول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zo(a)bul ۱. پژمردن؛ پژمرده شدن؛ خشکیده شدن؛ پژمردگی.۲. پژمرده شدن گیاه.۳. خشکیدهپوست شدن.۴. لاغر شدن.
-
پژمردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹پژمریدن› pažmordan ۱. افسرده شدن؛ اندوهگین شدن.۲. در هم کشیده و پلاسیده شدن؛ پژمرده شدن.
-
پژولیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹فژولیدن، پشولیدن، ژولیدن› [قدیمی] pažulidan ۱. پژمرده شدن.۲. پریشان شدن؛ درهم شدن؛ آشفته شدن.
-
فسردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹افسردن› [قدیمی] fesordan ۱. منجمد شدن؛ یخ بستن.۲. پژمرده شدن.۳. خاموش شدن.
-
افسردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: awsartan] ‹فسردن› 'afsordan ۱. پژمرده شدن.۲. دلسرد شدن.۳. اندوهگین شدن.۴. [قدیمی] یخ بستن؛ منجمد شدن.
-
پلاسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) palāsidan پژمرده شدن و از طراوت افتادن گل و گیاه.
-
شخیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] šaxidan ۱. لغزیدن؛ لیز خوردن و افتادن از جایی.۲. پژمرده شدن.
-
خشکیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹خوشیدن› xoškidan ۱. از میان رفتن آب و رطوبت چیزی؛ خشک شدن.۲. از رشد و نمو افتادن و پژمرده شدن.۳. یخ زدن.۴. [مجاز] متعجب شدن.
-
شخولیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹شخلیدن، شخیلیدن› [قدیمی] šaxulidan ۱. فریاد زدن؛ بانگ کردن: ◻︎ تو دعا را سخت گیر و میشخول / عاقبت برهانَدَت از دست غول (مولوی: ۳۶۳).۲. ناله کردن.۳. سوت زدن.۴. پژمرده شدن.