کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پِشک کِردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اپشک، افشک، بشک› [قدیمی] pašak شبنم.
-
پشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pešk تکۀ کاغذ یا چیز دیگر که هنگام تقسیم کردن چیزی به کار ببرند و بهوسیلۀ آن سهم و نصیب هرکس را معین کنند، یا کاری را به عهدۀ کسی وابگذارند؛ قرعه.〈 پشک انداختن: (مصدر لازم) قرعه انداختن؛ قرعه کشیدن.
-
پشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پوشک، پیشیک› [قدیمی] pošak پیشی؛ گربه.
-
پشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] po(e)šk پشکل؛ سرگین گوسفند، بز، شتر، و مانند آنها: ◻︎ گفت جایش را بروب از سنگ و پشک / ور بُوَد تر، ریز بر وی خاک خشک (مولوی: ۲۰۳).