کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پُل تکسویه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pal قطعۀ زمینی که برای زراعت آماده کرده و کنارههای آن را اندکی خاک ریخته و بالا آورده باشند؛ پُلوان؛ کرت.
-
پل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] pa(e)l پاشنۀ پا: ◻︎ همیشه کفش و پلش را کفیده ببینم من / به جای کفش و پلش دل کفیده بایستی (معروفی: شاعران بیدیوان: ۱۴۴).
-
پل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: puhl] pol ۱. طاقی که با آجر، چوب، یا فلز بر روی رودخانه، دره، خیابان، و امثال آن درست کنند تا بتوان از روی آن عبور کرد؛ پول؛ خدک.۲. (ورزش) در کُشتی، وضع و حالتی از بدن که کشتیگیر سر و کف پاهای خود را روی زمین بگذارد و سینه و شکم را بال...
-
پل کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) palkeš بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن میبندند و یک نفر دسته را میگیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیارکرده را پلکشی میکنند؛ گراز؛ بنگن؛ فه؛ کتر.
-
تخت پل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) taxtpal روشی از کاشت خربزه، هندوانه، و مانند آن که تخم را در زمین هموار میکارند و بعد اطراف آن را خاک میدهند.
-
تخته پل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] taxtepol پل چوبی.