کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوشگوشتچنگار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چنگار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čangār ۱. (پزشکی) نوعی بیماری که ورم و زخم آن شبیه پای خرچنگ است.۲. (زیستشناسی) =خرچنگ
-
گوشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) gavešt گوشهای در دستگاه نوا.
-
گوشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] govešt = گوش۲
-
گوشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gōst] (زیستشناسی) gušt ۱. قسمتی از بافت بدن که در مهرهداران روی استخوانها و زیر پوست قرار دارد.۲. جسم سرخرنگی در بدن جانوران که مورد استفادۀ انسان قرار انسان قرار میگیرد.
-
پوش
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پوشیدن) puš ۱. = پوشیدن۲. پوشاننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جُرمپوش، خطاپوش.۳. پوشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آهنپوش، سبزپوش، سفیدپوش، سیاهپوش.۴. (اسم) [قدیمی] پوشش؛ پوشاک؛ جامه.۵. (اسم) [قدیمی] چادر بزرگ؛ خرگاه؛ سراپرده؛ پرده.۶. (اسم)...
-
پوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) puš = بوش۲buš
-
گوشت آلود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گوشتآلوده، گوشتالو› [عامیانه] gušt[']ālud پرگوشت؛ فربه.
-
گوشت آور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گوشتاور› [قدیمی، مجاز] gušt[']āvar ۱. گوشتآورنده؛ آنچه فربهی بیاورد.۲. پرگوشت؛ فربه.
-
گوشت پاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] guštpāre پارهای از گوشت؛ تکۀ گوشت.
-
گوشت تلخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] gušttalx بدخو؛ بدخلق.
-
گوشت خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گوشتخواره، گوشتخور› (زیستشناسی) guštxār آنکه گوشت بخورد؛ گیاه یا جانوری که به عنوان منبع غذایی از مواد حیوانی تغذیه و آنرا هضم میکند.
-
گوشت دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) guštdār دارای گوشت؛ پرگوشت؛ فربه.
-
گوشت ربا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) guštrobā = زغن
-
گوشت فروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) guštforuš کسی که گوشت گاو و گوسفند میفروشد؛ قصاب.
-
گوشت کوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) guštkub وسیلهای دستهدار از جنس چوب، فلز، پلاستیک و امثال آن با قاعدهای پهن و دستهای کوتاه و باریک که گوشت، حبوبات، و موادغذایی را با آن میکوبند.