کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوشیده شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چشم پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ce(a)šmpušide چشمبسته.
-
پوشیده چشم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pušideče(a)šm نابینا؛ کور.
-
پوشیده چهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pušidečehr روپوشیده؛ روپنهانکرده؛ نقابدار؛ مستور؛ پوشیدهرخ؛ پوشیدهروی.
-
پوشیده حال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] pušidehāl کسی که حالش پوشیده و پنهان است و کسی بر احوالش آگاه نیست.
-
جستوجو در متن
-
انطماس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'entemās ناپدید شدن؛ پوشیده شدن؛ محو شدن.
-
اختفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اختفاء] 'extefā پنهان شدن؛ نهان شدن؛ پوشیده شدن.
-
تخفی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taxaffi پوشیده گردیدن؛ پنهان شدن.
-
تلبس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] talabbos ۱. لباس پوشیدن.۲. پوشیده شدن.۳. آمیخته و مبهم شدن کار.
-
کمون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] komun ۱. پنهان شدن؛ پوشیده شدن؛ مخفی شدن.۲. در نهان بودن.۳. (اسم) (پزشکی) دورۀ نهفتگی بیماری؛ فاصلۀ بین ورود عامل بیماریزا به بدن و نمایان شدن نخستین علائم بیماری.
-
پنهان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ آشکار] penhān ناپیدا؛ پوشیده؛ نهفته؛ مخفی: ◻︎ گناه کردن پنهان بِه از عبادت فاش / اگر خدایپرستی هواپرست مباش (سعدی۲: ۴۶۳).〈 پنهان داشتن: (مصدر متعدی) = 〈 پنهان کردن〈 پنهان ساختن: (مصدر متعدی) = 〈 پنهان کردن〈 پنه...
-
نهفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: n(i)huftan] na(e,o)hoftan ۱. پوشیده و پنهان کردن.۲. [قدیمی] در خاک پنهان کردن؛ به خاک سپردن؛ دفن کردن.۳. (مصدر لازم) [قدیمی] پوشیده و مخفی شدن.
-
اشکال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eškāl ۱. پوشیده شدن کار و مشتبه گردیدن آن؛ دشواری؛ سختی و پیچیدگی کاری یا امری.۲. (اسم) مسئله.۳. (اسم) عیب؛ نقص.
-
خرقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خرقَة] xerqe ۱. (تصوف) جبهای که از دست پیر میپوشیدهاند و گاهی از تکههای گوناگون دوخته میشد.۲. [قدیمی] نوعی پوستین بلند.۳. [قدیمی] تکهای از پارچه یا لباس.〈 خرقه از کسی داشتن: (تصوف) مرید و پیرو کسی بودن و خرقه از او گرفتن: ◻︎ ه...