کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوشیده روی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چشم پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ce(a)šmpušide چشمبسته.
-
پوشیده چشم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pušideče(a)šm نابینا؛ کور.
-
پوشیده چهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pušidečehr روپوشیده؛ روپنهانکرده؛ نقابدار؛ مستور؛ پوشیدهرخ؛ پوشیدهروی.
-
پوشیده حال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] pušidehāl کسی که حالش پوشیده و پنهان است و کسی بر احوالش آگاه نیست.
-
جستوجو در متن
-
مانتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: manteau] mānto ۱. نوعی بالاپوش گشاد؛ بارانی.۲. لباسی مخصوص خانمها که بر روی لباسهای دیگر پوشیده میشود.
-
سخت پوستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) saxtpustān ردۀ بزرگی از بندپایان که روی پوست بدنشان با پوستۀ سخت پوشیده شده، مانند خرچنگ.
-
سرپوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹سرپوشه، سرپوشنه› sarpuš ۱. پارچهای که زنان با آن سر خود را بپوشانند.۲. آنچه بالای چیزی بگذارند که روی آن پوشیده شود.
-
لوسانه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] lusāne متملقانه؛ از روی فریبکاری: ◻︎ اجل چون دام کرده گیر پوشیده به خاک اندر / صیاد از دور نک دانه برهنه کرده لوسانه (کسائی: لغت فرس: لوسانه).
-
توتیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tutiyā ۱. (شیمی) اکسید روی که در کورههایی که سرب و روی را ذوب میکنند بهدست میآید؛ دودی که در موقع گداختن سرب در بالای کوره جمع میشود. از داروهای چشم بوده و در معالجۀ بعضی از اورام چشم و برای تقویت باصره به کار میرفته؛ سرمه: ◻︎ غمزۀ نسرین ...
-
خرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xers ۱. (زیستشناسی) پستاندار گوشتخوار تنومند با دمی کوتاه و بدنی پوشیده از مو به رنگ زرد تیره، قهوهای، یا سفید که بر کف پا راه میرود و هنگام جنگ بر روی دو پا میایستد.۲. (صفت) [عامیانه، مجاز] چاق.〈 خرس قطبی: (زیستشناسی) پستانداری سفی...
-
جامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ĵāmak] jāme ۱. پوشاک؛ لباس: ◻︎ قضا کشتی آنجا که خواهد بَرَد / وگر ناخدا جامه بر تن دَرَد (سعدی۱: ۱۴۲).۲. [قدیمی] پارچۀ دوخته یا نادوخته. ٣. [قدیمی] بستر. ٤. [قدیمی] هرچیز گستردنی.〈 جامهٴ خواب:۱. لباس راحتی که هنگام خواب بر تن کنند...
-
مار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: mār] mār ۱. (زیستشناسی) خزندهای با بدن دراز، باریک، و پوشیده از پولک و بدون دستوپا که انواع مختلف سمّی و غیرسمّی دارد.۲. (نجوم) از صورتهای فلکی در نیمکرۀ شمالی.〈 مار خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] رنج و سختی بردن؛ غصه خوردن: ...
-
پرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) parde ۱. پرده یا چیزی که برای جلوگیری از نور، جلو پنجره یا در نصب میکند.۲. روپوش.۳. (موسیقی) تغییر ارتعاشی میان دو نت متوالی به جز می و فا، و سی و دو.۴. (هنر) در تئاتر، هریک از قسمتهای بازی و نمایش در تماشاخانه که پرده میافتد و سِن عوض میشو...