کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوسیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پوسیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) puside ۱. ازهمدررفته.۲. پودهشده در اثر کهنگی و فرسودگی.
-
جستوجو در متن
-
رمیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] ramim پوسیده؛ کهنه؛ استخوان پوسیده.
-
پوساندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پوسانیدن› pusāndan چیزی را در جایی گذاشتن یا به حالتی درآوردن که زودتر پوسیده شود؛ پوسیده گردانیدن.
-
پوسانیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) pusānide آنچه پوسیده کرده باشند.
-
پوسیدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pusidegi حالت هرچیز پوسیده.
-
رمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رمَّة، جمع: رِمَم] [قدیمی] remme استخوان پوسیده.
-
خلق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع خُلقان] [قدیمی] xalaq کهنه؛ پوسیده؛ مندرس.
-
شخش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سخش› [قدیمی] šaxš کهنه؛ پوسیده؛ فرسوده.
-
رث
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: رثّ، جمع: رِثاث] [قدیمی] ras[s] کهنه؛ پوسیده؛ فرسوده؛ مندرس.
-
پوده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پود، پده› [قدیمی] pude ۱. کهنه و پوسیده.۲. چوب پوسیده.〈 پوده کردن: [قدیمی] تخمه کردن؛ فاسد شدن غذا در معده که سبب سوء هضم میشود.
-
بالی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] bāli ۱. کهنه؛ مندرس؛ فرسوده.۲. پوسیده.
-
لاش برگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lāš[a]barg برگ پلاسیده؛ برگ ازدرختافتاده و پوسیده.
-
پده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پوده› [قدیمی] pode ۱. چوب پوسیده.۲. آتشگیره.
-
پرهازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] parhāze ۱. چوب پوسیده.۲. آتشگیره.