کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سرخ پوست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) sorxpust ساکنان بومی آمریکا که پوستی به رنگ قهوهای روشن دارند و اکنون نسلشان رو به انقراض است.
-
جستوجو در متن
-
مقشر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moqaššar ۱. پوستکردهشده؛ پوستکنده.۲. دانهای که پوست آن را کنده باشند.
-
سلاخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] sallāx کسی که در کشتارگاه پوست حیوانات کشتهشده را میکند؛ پوستکن؛ بسیار پوستکننده.
-
تقشر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqaššor باز شدن یا کنده شدن پوست چیزی؛ از پوست درآمدن.
-
دباغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] dabbāq کسی که پیشهاش پاک کردن و پرداخت دادن پوست حیوانات است؛ پوستپیرا.
-
پوسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پوستک› puste ۱. پوست کوچک.۲. پوست نازک.۳. هرچیز پوستمانند.۴. هرچیز ریز شبیه پوست.۵. پولک ریز و نازک.
-
بشره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بشرَة] [قدیمی] bašare ۱. ظاهر پوست بدن؛ روی پوست بدن انسان.۲. روی؛ چهره.
-
ثعالبی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ثعالب) [عربی: ثعالبیّ] [قدیمی] sa'āle(a)bi ۱. کسی که از پوست روباه پوستین تهیه میکند.۲. فروشندۀ پوست روباه.
-
روپوست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) rupust قشر خارجی پوست؛ سطح خارجی پوست جانوران یا اندام گیاه؛ اپیدرم.
-
پلنگینه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پلنگ، اسم) [قدیمی] palangine ۱. پلنگمانند.۲. جامهای که از پوست پلنگ بدوزند.۳. نوعی لباس جنگ که از پوست پلنگ میدوختهاند.۴. جامهای که خالهای سیاه مانند پوست پلنگ داشته باشد.
-
جرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (پزشکی) jarab نوعی بیماری پوستی واگیردار که باعث سوزش و خارش پوست بدن و پیدا شدن جوشهای بسیارریز روی پوست میشود. انگل آن در زیر پوست بدن سوراخهایی ایجاد میکند؛ پریون؛ گری؛ گال.
-
اهاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'ehāb پوستی که دباغی نشده باشد؛ پوست.
-
بادام کاغذی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. چینی. فارسی] (زیستشناسی) bādāmkāqazi نوعی بادام با پوست نازک.
-
گنگار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] go(a)ngār ماری که تازه پوست انداخته باشد.
-
چرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چرته، چرزه› čo(a,e)rde رنگ پوست بدن و روی.