کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوستین به گازر داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پوستین پیرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹پوستینپیرای› [قدیمی] pustinpirā پوستیندوز؛ واتگر.
-
پوستین دوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) pustinduz کسی که پیشهاش دوختن پوستین است؛ واتگر.
-
پوستین دوزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pustinduzi شغل و عمل پوستیندوز.
-
جستوجو در متن
-
پروا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) parvā ۱. بیم؛ ترس.۲. [قدیمی، مجاز] توجه؛ اعتنا.۳. [قدیمی] میل؛ رغبت.۴. [قدیمی] طاقت؛ شکیبایی.۵. [قدیمی] صبروقرار؛ آرام.〈 پروا داشتن: (مصدر لازم)۱. باک داشتن؛ ترس داشتن.۲. [قدیمی] میلورغبت داشتن.۳. [قدیمی، مجاز] التفات و توجه داشتن: ◻︎ سرّ...
-
اشتها
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اشتهاء] 'eštehā ۱. میل به غذا داشتن؛ آرزوی طعام.۲. [قدیمی] خواستن چیزی؛ آرزو داشتن؛ آرزوی چیزی کردن.
-
تغایر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqāyor ۱. با هم اختلاف داشتن؛ مغایرت داشتن.۲. به یکدیگر رشک بردن.
-
غرض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَغراض] qaraz ۱. قصد؛ مقصود؛ هدف.۲. قصد و اراده به صلاح خود و زیان دیگری.۳. [قدیمی] نشانۀ تیر؛ هدف.〈 غرض داشتن: (مصدر لازم)۱. دارای قصد و هدف بودن.۲. قصدی به سود خود و زیان دیگری داشتن.۳. کینه و دشمنی داشتن.〈 غرض شخصی: کی...
-
اعتقاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'teqād ۱. چیزی را باور داشتن؛ به درستی چیزی ایمان داشتن.۲. (اسم) عقیده؛ رٲی؛ نظر.۳. عقیده و ایمان به حق بودن دین اسلام.
-
تعلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'alloq ۱. آویخته شدن؛ درآویختن به چیزی.۲. دلبستگی داشتن به کسی یا چیزی؛ علاقه و پیوستگی داشتن.
-
ازبر
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹ازبرم، ازبیر› 'azbar از حفظ؛ از حافظه.〈 ازبر داشتن: (مصدر متعدی) چیزی را به یاد داشتن؛ مطلبی را در حافظه داشتن.〈 ازبر کردن: (مصدر متعدی) حفظ کردن و به خاطر سپردن.
-
اضمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ezmār ۱. (ادبی) در دستور زبان، ضمیر آوردن برای اسمی در کلام؛ به ضمیر آوردن.۲. (ادبی) در عروض، ساکن کردن تای متفاعلن است که تبدیل به مستفعلن شود.۳. [قدیمی] در ضمیر نگه داشتن؛ در دل پنهان داشتن؛ در دل نهان داشتن.
-
سرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ سر] sarak ۱. سر کوچک.۲. فزونی و بالا بودن وزن یا ارزش چیزی نسبت به چیز دیگر.۳. سربار؛ اضافهبار.〈 سرک داشتن: (مصدر لازم) سر داشتن و فزونی داشتن چیزی نسبت به چیز دیگر در وزن یا ارزش.〈 سرک کشیدن: (مصدر لازم)۱. به جایی سر زدن و سر...
-
قصارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: قِصارة] [قدیمی] qe(a)sārat حرفۀ قصار؛ پیشۀ گازر؛ گازری.〈 قصارت کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] شستن؛ شستوشو دادن: ◻︎ امام خواجه که بودش سر نماز دراز / به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد (حافظ: ۲۷۲ حاشیه).
-
ابقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ابقاء] 'ebqā ۱. باقی گذاشتن؛ برجا گذاشتن چیزی.۲. پایدار نگه داشتن.۳. [قدیمی] زنده داشتن.۴. [قدیمی] رحم کردن به حال کسی؛ ترحم؛ شفقت.