کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوستین به گازر دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پوستین پیرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹پوستینپیرای› [قدیمی] pustinpirā پوستیندوز؛ واتگر.
-
پوستین دوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) pustinduz کسی که پیشهاش دوختن پوستین است؛ واتگر.
-
پوستین دوزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pustinduzi شغل و عمل پوستیندوز.
-
جستوجو در متن
-
قصارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: قِصارة] [قدیمی] qe(a)sārat حرفۀ قصار؛ پیشۀ گازر؛ گازری.〈 قصارت کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] شستن؛ شستوشو دادن: ◻︎ امام خواجه که بودش سر نماز دراز / به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد (حافظ: ۲۷۲ حاشیه).
-
لاو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lāv = 〈 به لاو دادن〈 به لاو دادن: (مصدر متعدی) [قدیمی] مفت از دست دادن چیزی؛ لو دادن.
-
تعلیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'lif علوفه دادن به چهارپایان؛ خوراک دادن به ستور.
-
لمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدرلازم) lamidan ۱. لم دادن؛ تکیه دادن.۲. پشت دادن به بالش و دراز کشیدن.
-
هل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] hol فشار و نیرویی که برای حرکت دادن چیزی به جلو بر آن وارد میشود.〈 هل دادن: (مصدر متعدی) فشار دادن چیزی برای حرکت به جلو.
-
تباشر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tabāšor یکدیگر را بشارت دادن؛ به هم مژده دادن.
-
سقی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] saqy آب دادن؛ به کسی آب دادن برای آشامیدن.
-
اتحاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ethāf چیزی به عنوان تحفه و ارمغان به کسی دادن؛ تحفه دادن؛ تحفه فرستادن.
-
پرداخت
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ پرداختن، اسم مصدر) pardāxt ۱. آراستگی و آرایش.۲. جلا.۳. (بانکداری) دادن پول؛ تٲدیه؛ کارسازی.〈 پرداخت دادن: (مصدر متعدی) صیقل زدن؛ جلا دادن؛ زنگ چیزی را زدودن.〈 پرداخت کردن: (مصدر متعدی)۱. صیقل زدن؛ زنگ چیزی را زدودن؛ جلا دادن.۲. (...
-
انتحال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'entehāl ۱. (ادبی) سخن یا شعر کسی را به خود نسبت دادن.۲. [قدیمی] به خود بستن؛ به خود نسبت دادن.۳. [قدیمی] خود را به مذهبی بستن.
-
تلفیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] talfiq ۱. دو چیز را به هم آوردن.۲. [قدیمی] دو پارۀ جامه را به هم دوختن.۳. سخن را به هم پیوند دادن.۴. ترتیب دادن.۵. آراستن و با هم جور کردن.۶. به هم پیوند دادن و مرتب ساختن کلمات.