کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوستین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پوستین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به پوست) [پهلوی: pōstīn] pustin ۱. ساختهشده از پوست.۲. جامۀ پوستی.۳. لباس زمستانی گشاد و بلند که از پوست حیوانات پشمدار بهخصوص گوسفند میدوزند؛ کول.〈 پوستین باژگونه کردن: [مجاز]۱. قصد و آهنگ کاری کردن.۲. سخت تصمیم گرفتن....
-
واژههای مشابه
-
پوستین پیرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹پوستینپیرای› [قدیمی] pustinpirā پوستیندوز؛ واتگر.
-
پوستین دوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) pustinduz کسی که پیشهاش دوختن پوستین است؛ واتگر.
-
پوستین دوزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pustinduzi شغل و عمل پوستیندوز.
-
جستوجو در متن
-
وات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] vāt پوستین.
-
زغراش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زاغراش، زغرغاش، زغریماش› [قدیمی] zaqrāš خردهریزۀ پوست که پوستیندوزان جدا میکنند و دور میریزند؛ خردهریزۀ پوستین.
-
حنبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hambal پوستین کهنه.
-
واتگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] vātgar پوستیندوز.
-
قباپوستین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] qabāpustin پوستین قبامانند: ◻︎ زرش داد و اسب و قباپوستین / چه نیکو بُوَد مهر در وقت کین (سعدی۱: ۹۳).
-
گرگینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی) [قدیمی] gorgine ۱. پوست گرگ.۲. نوعی پوستین.
-
فرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] farv جامهای که از پوست برخی جانوران مانند روباه و سمور میدوختند؛ پوستین.
-
ثعالبی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ثعالب) [عربی: ثعالبیّ] [قدیمی] sa'āle(a)bi ۱. کسی که از پوست روباه پوستین تهیه میکند.۲. فروشندۀ پوست روباه.
-
دلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (تصوف) dalq خرقه؛ پوستین؛ جامۀ درویشی؛ لباس ژنده و مرقع که درویشان به تن میکنند.