کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوسته سخت هر چیزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
درق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] darq قسمت سخت هر چیزی.
-
تضریب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tazrib ۱. سخت زدن.۲. دوبههمزنی کردن؛ فتنه انگیختن.۳. چیزی را با چیزی دیگر مخلوط کردن.
-
سجین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] sejjin ۱. سخت از هر چیز؛ شدید؛ سخت.۲. (اسم) نام جایی در دوزخ.۳. دائم؛ ثابت.
-
هر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: هِرّ] her[r] راندن و خواندن گوسفندان.〈 هر را از بر ندانستن: [عامیانه، مجاز]۱. نیکویی را از بدی تمیز ندادن.۲. چیزی ندانستن؛ چیزی نفهمیدن.
-
طق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) taq صدای خوردن چیزی سخت به چیز دیگر.〈 طقطق: (اسم صوت) ‹تقتق› [قدیمی] صدای پیدرپی بههم خوردن دو چیز سخت.
-
مکلس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mokallas هر چیزی که بهواسطۀ حرارت مانند آهکشده.
-
خوپذیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خویپذیر› xupazir آنکه زود به هر چیزی عادت میکند؛ عادتکننده.
-
سبزفام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sabzfām هر چیزی که به رنگ سبز باشد؛ سبزرنگ.
-
جایگزین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹جاگزین› jāygozin کسی یا چیزی که بهجای کسی یا چیزی دیگر قرار میگیرد و معمولاً هر دو دارای ویژگیهای مشابه میباشند.
-
سنبک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سَنابِک] [قدیمی] sombok ۱. کنار سم ستور.۲. اول چیزی.۳. زمین سخت و کمفایده.
-
آشامیدنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āšāmidani آب، شربت، نوشابه، و هر چیزی که مناسب آشامیدن باشد؛ نوشیدنی.
-
هر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [عامیانه] hor صدای از جا کنده شدن و فروریختن چیزی.
-
بناور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bonāvar ۱. هر چیز ریشهدار؛ بیخدار.۲. گود؛ ژرف.۳. (اسم) دمل بزرگ و سخت.
-
بندپایان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بندپایان› (زیستشناسی) bandpāyān جانورانی بدون استخوان و با پوستی سخت و بندبند که هر سال پوستاندازی میکنند، مانند حشرات، سختپوستان، و عنکبوتیان.
-
دهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dahe ۱. ده؛ ده واحد از چیزی.۲. هر قسمت دهتایی از چیزی که دهتادهتا یا به قسمتهای دهتایی تقسیم شود.۳. ده روز از ماه.