کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پودهرُستی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رستی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به رُست) rosti ۱. آنچه از خاک رس تهیه میشود.۲. زمینی که خاک آن از نوع رس باشد.
-
رستی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rosti رزق؛ روزی: ◻︎ چون تو کریمان که تماشا کنند / رستی تنها نه به تنها کنند (نظامی۱: ۱۲).
-
رستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] rosti ۱. دلیری؛ گستاخی.۲. استحکام؛ مقاومت؛ استواری.
-
پوده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پود، پده› [قدیمی] pude ۱. کهنه و پوسیده.۲. چوب پوسیده.〈 پوده کردن: [قدیمی] تخمه کردن؛ فاسد شدن غذا در معده که سبب سوء هضم میشود.
-
رستی خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] rostixār روزیخوار؛ روزیخور؛ بهرهبر.
-
پوده کباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pudekabāb کباب سیخی که با گوشت چرخکرده درست کنند؛ کباب کوبیده.