کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پودهرُست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پوده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پود، پده› [قدیمی] pude ۱. کهنه و پوسیده.۲. چوب پوسیده.〈 پوده کردن: [قدیمی] تخمه کردن؛ فاسد شدن غذا در معده که سبب سوء هضم میشود.
-
رست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) rost ۱. (زمینشناسی) = رُس۲. (صفت) [قدیمی] سخت؛ محکم؛ استوار: ◻︎ خویشتندار باش و رست و امین / کز یسار تو ناظرند و یمین (اوحدی: مجمعالفرس: رست).۳. دلیر.۴. چیره.
-
پوده کباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pudekabāb کباب سیخی که با گوشت چرخکرده درست کنند؛ کباب کوبیده.
-
سایه رست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] sāyerost ۱. گیاهی که در زیر سایۀ درختان بروید و نمو کند؛ روییدۀ در سایه.۲. [مجاز] نازپرورده؛ به نازونعمت پرورشیافته.