کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
په به پهلو درآمدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
په پیاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیهپیاز› [قدیمی] pehpiyāz نوعی اشکنه که با پیه یا روغن، آب، و پیاز درست کنند: ◻︎ ای دریغا گر بدی پیه و پیاز / پهپیازی کردمی گر نان بدی (مولوی: لغتنامه: پهپیاز).
-
جستوجو در متن
-
تململ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamalmol ۱. بیتابی کردن.۲. از پهلو به پهلو غلتیدن از بیماری یا شدت اندوه.
-
پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pahlūk، جمع: پهلوها و پهلُوان] pahlu ۱. کنار؛ یک طرف چیزی.۲. ضلع.۳. یک سمت بدن.۴. کنار سینه و شکم: ◻︎ خار است به زیر پهلوانم / بی روی تو خوابگاه سنجاب (سعدی۲: ۳۱۹).〈 پهلو تهی کردن: [مجاز] دوری کردن و کناره کردن از کاری؛ زیر بار نرف...
-
غرش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹غرشت› qorreš ۱. فریاد سهمناک؛ صدای مهیب.۲. بانگ جانوران درنده.〈 غرش کردن: (مصدر لازم) به غرش درآمدن؛ غریدن؛ بانگ مهیب برآوردن.〈 به غرش درآمدن: = 〈 غرش کردن
-
غلتانیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) qaltānide چیزی که به پهلو غلتدادهشده؛ غلتداده.
-
یک ور
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عامیانه] yekvar یکسو؛ یکطرف؛ به یک طرف؛ به یک پهلو.
-
خشک پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xaškpahlu ویژگی کسی که از او فایده و بهرهای به دیگری نمیرسد.
-
غلتاننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) qaltānande آنکه چیزی یا کسی را به پهلو بر روی زمین میغلتاند؛ غلتدهنده.
-
تسفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasaffol ۱. فرود آمدن؛ به نشیب درآمدن.۲. پست شدن.
-
چوخیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] čuxidan ۱. لغزیدن و افتادن؛ به سر درآمدن.۲. =چخیدن
-
صیرورت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صَیرورة] (فلسفه) seyrurat از حالتی به حالت دیگر درآمدن.
-
غلتاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹غلتانیدن› qaltāndan کسی یا چیزی را در روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گرداندن؛ غلت دادن؛ گردانیدن به پهلو.
-
جنبیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: ĵunbītan] jombidan ۱. تکان خوردن؛ به حرکت آمدن؛ حرکت کردن.۲. به لرزه درآمدن.
-
ورود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] vorud ۱. به جایی درآمدن؛ داخل شدن.۲. شروع شدن.۳. [قدیمی] به آبشخور وارد شدن.