کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پندار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پندار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pendār ۱. گمان؛ خیال؛ تصور: ◻︎ مشو غرّه بر حُسن گفتار خویش / به تحسین نادان و پندار خویش (سعدی: ۱۷۵).٢. اندیشه.۳. (بن مضارعِ پنداشتن و پنداریدن) [قدیمی، مجاز] = پنداشتن٤. پندارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دورپندار، نیکوپندار.٥. (اسم مصدر) [قدیم...
-
واژههای مشابه
-
غلط پندار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qalatpendār غلطپندارنده؛ آنکه اشتباه فکر میکند: ◻︎ گر غلطپندار پنداری که هستم، نیستم / خاک در چشم غلطبین غلطپندار زن (سوزنی: ۴۰۴).
-
جستوجو در متن
-
پنداره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pendāre پندار؛ خیال؛ گمان.
-
هپروت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی به سیاق عربی] [عامیانه] haparut عالم وهم، خیال، و پندار.
-
بالفرض
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] belfarz فرضاً؛ از روی فرض و گمان؛ بهطور قیاس و پندار.
-
زعم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] za'm گمان؛ ظن.〈 بهزعمِ: بهگمانِ؛ بهپندارِ.
-
انگارش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) 'engāreš ۱. پندار؛ وهم؛ گمان.۲. (اسم) قصه؛ افسانه.۳. (اسم) [قدیمی] علم ریاضی؛ ریاضیات.
-
پنداشت
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ پنداشتن) [قدیمی] pendāšt ١. = پنداشتن۲. (اسم) پندار؛ خیال؛ گمان؛ فرض.۳. (اسم مصدر) [مجاز] عُجب؛ غرور؛ تکبر؛ خودبینی.
-
وهم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَوْهام] vahm ۱. گمان؛ خیال؛ پندار.۲. آنچه دیده میشود ولی وجود ندارد؛ شبح.۳. آن قسمت از مغز که تخیل میکند؛ ذهن.۴. [عامیانه] ترس؛ هراس.
-
تخیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxayyol ۱. به خیال آوردن؛ به کار انداختن خیال؛ پنداشتن؛ گمان کردن.۲. (اسم) پندار؛ گمان.
-
خیال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خَیال] xiyāl ۱. صورتی که در خواب یا بیداری به ذهن آید؛ پندار؛ گمان؛ وهم.۲. نیرویی که بهوسیلۀ آن صورتهایی که در زمانی دیده شده در ذهن تجدید و احیا میشود.
-
القصه
فرهنگ فارسی عمید
(قید، شبه جمله) [عربی: القصَة] 'alqesse در مقام اختصار کلام به کار میرود؛ الغرض؛ الحاصل؛ باری؛ خلاصه: ◻︎ القصه چو قصه اینچنین است / پندار که سرکه انگبین است (نظامی۳: ۵۰۰).
-
پنداری
فرهنگ فارسی عمید
(قید) pendāri ۱. گویی؛ همانا؛ گوییا؛ گویا؛ گمان بری. Δ دراصل فعل مضارع سادۀ دومشخص مفرد از «پنداشتن» است.۲. (صفت نسبی، منسوب به پندار) خیالی؛ وهمی.۳. خیالباف.