کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پنج و چهار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پنج پا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پنجپایه، پنجپایک› (زیستشناسی) [قدیمی] panjpā = خرچنگ
-
پنج حس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [قدیمی] panjhes[s] حواس خمسه؛ حواس پنجگانه.
-
پنج صد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: panĵsat] [قدیمی] panjsad پانصد.
-
پنج گان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] panjgān پنجپنج؛ پنجتاپنجتا.
-
پنج گانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) panjgāne ۱. پنجتایی.۲. [قدیمی] نمازهای واجب.
-
پنج لو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. ترکی] panjlu ورق قمار که دارای پنج خال باشد.
-
پنج نوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (طب قدیم) panjnuš معجونی که پزشکان قدیم از پنج داروی مقوی میساختهاند؛ فنجنوش: ◻︎ در چارسوی فقر درآ تا ز راه ذوق / دل را ز پنجنوش سلامت کنی دوا (خاقانی: ۴).
-
ده پنج زنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] dahpanjzani سیم یا زر ناسره سکه زدن؛ سکۀ قلب زدن: ◻︎ تا دهدهی غرایبت هست / دهپنجزنی رها کن از دست (نظامی۳: ۳۶۵).
-
جستوجو در متن
-
چارچار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چهارچهار› [قدیمی] čārčār چهار روز آخر چلۀ بزرگ و چهار روز اول چلۀ کوچک زمستان که سردترین روزهای زمستان است.
-
چهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čahār] ‹چار› (ریاضی) ča(ā)hār عدد اصلی بعد از سه و پیش از پنج؛۴.〈 چهاروهفت: ‹چاروهفت› [قدیمی، مجاز] چهار عنصر و هفت سیاره؛ عناصر اربعه و سیارات سبعه.
-
چهارجهت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] ča(ā)hārjahat چهار جهت اصلی که عبارت است از مشرق، مغرب، شمال، و جنوب؛ چهارسمت.〈 چهارجهت فرعی: چهار جهتی که بین چهار جهت اصلی قرار دارد و عبارت است از شمال شرقی، جنوب شرقی، شمال غربی، و جنوب غربی.
-
ثنایا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ثَنیَّة] [قدیمی] sanāyā مجموع هشت دندان تیز جلو دهان که چهار در بالا و چهار در پایین قرار دارد؛ دندان پیش.
-
چهارآس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. فرانسوی] ča(ā)hār[']ās چهار تکخال؛ چهار ورق از ورقهای گنجفه که بر آنها نقش تکخال است. Δ در بازی آس برنده است و بالاتر از ورقهای دیگر است.
-
چهاریار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چاریار› [قدیمی] ča(ā)hāryār چهار گزین؛ خلفای اربعه؛ خلفای راشدین؛ چهار خلیفه. Δ ابوبکربن ابیقحافه، عمربن خطاب، عثمانبن عفان، و علیبن ابیطالب.