کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فله› [قدیمی] pale = آغوز
-
پله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pale بضاعت کم؛ سرمایۀ اندک: پولوپله. ◻︎ بر «پلهٴ» پیرزنان ره مزن / شرم بدار از پلهٴ پیرزن (نظامی۱: ۴۸).
-
پله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pale موی سر: ◻︎ بر پلهٴ پیرزنان ره مزن / شرم بدار از «پلهٴ» پیرزن (نظامی۱: ۴۸).
-
پله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ پیله] [قدیمی] pele پردۀ کرم ابریشم.
-
پله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pele نوعی درخت بید؛ بیدمشک.
-
پله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمع: پلکان] pelle ۱. پایه؛ مرتبه؛ درجه.۲. هر مرتبه و پایه از نردبان یا راهرو بین طبقات پایین و بالای عمارت؛ زینه.〈 پلهٴ ترازو: کفۀ ترازو.〈 پلهپله:۱. درجهبهدرجه؛ بهتدریج.۲. از یک پله به پلۀ دیگر.
-
جستوجو در متن
-
پغنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] paqne ۱. پایه.۲. پله؛ زینه.۳. پلۀ نردبان.
-
پلکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: parrk، جمعِ پله] ‹پلگان› pellekān راهرو پلهپله میان طبقات بالا و پایین عمارت؛ رازینه.
-
منبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مِنبر، جمع: منابر] me(a)mbar کرسی پلهپله که خطیب یا واعظ بر فراز آن بنشیند و سخنرانی کند.
-
زینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zine پله؛ پلکان؛ درجه.
-
رازینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rāzine ۱. پله؛ پلکان؛ پاشیب.۲. راهرو اتاق یا پشتبام که دارای پله باشد.
-
تدریج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tadrij ۱. درجهبهدرجه پیش رفتن؛ پلهپله بالا رفتن.۲. آهستهآهسته و گاهگاه کاری کردن.
-
مقرنس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. مٲخوذ از فارسی؟] moqarnas ۱. نوعی گچبری در سقف بناها بهشکل نقشونگار برجسته یا پلهپله.۲. (صفت) ویژگی سقف یا گنبدی که به این شکل گچبری شده است.
-
پایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pādak] pāye ۱. هر چیز شبیه پا: پایهٴ میز، پایهٴ صندلی.۲. [مجاز] پی؛ بنیاد؛ شالوده.۳. قاعده؛ اساس.۴. [مجاز] قدر؛ مرتبه.۵. درجۀ کارمند در اداره؛ رتبه.۶. زینه؛ پله.〈 پایهپایه:۱. پلهپله.۲. [مجاز] درجهبهدرجه.