کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پلشتخونی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پلشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) palašt چرکآلود؛ پلید؛ آلوده؛ چرکین: ◻︎ با دل پاک مرا جامهٴ ناپاک سزاست / بد مر آن را که دل و جامه پلید است و پلشت (کسائی: ۶۲).
-
خونی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به خون) xuni ۱. مربوط به خون: بیماری خونی.۲. [مجاز] دارای دشمنی و کینۀ شدید: دشمن خونی.۳. آغشته به خون؛ خونآلود؛ خونین: لباس خونی.۴. [مجاز] قاتل: ◻︎ خانهٴ من جست که خونی کجاست / ای شه از این بیش زبونی کجاست (نظامی۱: ۴۸).۵. قرمز: پرت...
-
پلشت بر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) palaštbar گندزدا؛ مادهای که موجودات ذرهبینی بیماریزا را از میان ببرد. Δ این اصطلاح شامل موادی است که استعمال خارجی دارند.
-
پلشت بری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) palaštbari ۱. زدودن و دور کردن پلشتی؛ برطرف ساختن پلیدی.۲. (پزشکی) متوقف کردن رشد میکروبها یا نابود ساختن آنها بهوسیلۀ مواد پلشتبر؛ ضدعفونی کردن.
-
کم خونی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (پزشکی) kamxuni بیماری ناشی از کم شدن گلبولهای قرمز خون که با عوارضی مانند رنگپریدگی، سردرد، و اختلال دستگاه گوارش همراه است.
-
چرب خونی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) čarbxuni زیاد شدن چربی خون؛ افزایش چربی خون در بدن؛ لیپمی.