کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشیمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پشیمان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: pašēmān] ‹پشیم› pašimān کسی که از کاری که کرده شرمگین و ناخشنود باشد و نخواهد آن کار را تکرار کند: ◻︎ پشیمان شد از کرده و خوی زشت / بفرمود بر سنگ گورش نبشت (سعدی۳: ۴۹۸).
-
جستوجو در متن
-
نادم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] nādem پشیمان.
-
سادم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] sādem اندوهگین؛ پشیمان.
-
تندم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanaddom ۱. نادم شدن؛ پشیمان شدن.۲. توبه و پشیمانی.
-
توبه کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] to[w]bekār کسی که از گناه پشیمان شود و از آن دست بردارد؛ توبهکننده.
-
پژمان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pežmān ۱. اندوهگین؛ افسرده؛ پژمرده؛ ملول؛ دلتنگ.۲. پشیمان.
-
پشیمانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pašimāni ندامت؛ انفعال؛ پشیمان بودن: ◻︎ از آن آتش برآمد دودت اکنون / پشیمانی ندارد سودت اکنون (نظامی۲: ۱۹۴).〈 پشیمانی خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] پشیمانی؛ پشیمان شدن.〈 پشیمانی گرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 پشیمانی خوردن
-
ندامت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ندامة] nedāmat پشیمان شدن؛ پشیمانی؛ اندوه و افسوس.〈 ندامت خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] پشیمان شدن و افسوس خوردن.〈 ندامت کشیدن: (مصدر لازم) [قدیمی] پشیمانی کشیدن؛ پشیمانی بردن.
-
صاحب غرض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sāhebqaraz دارای غرض؛ مغرض؛ کسی که قصد و غرضی دارد: ◻︎ ز صاحبغرض تا سخن نشنوی / که گر کاربندی پشیمان شوی (سعدی۱: ۵۰).
-
صاحب کرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sāhebkaram خداوند کرم؛ بخشنده: ◻︎ طمع را نباید که چندان کنی / که صاحبکرم را پشیمان کنی (؟: لغتنامه: صاحبکرم).
-
زردگوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] zardguš ۱. منافق و مفسد: ◻︎ زردگوشان به گوشهها مردند / سر به آب سیه فرو بردند (نظامی۴: ۶۰۲).۲. بیکاره.۳. ترسناک.۴. پشیمان.
-
شادان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) šādān ۱. شاد؛ خوشحال؛ خوشدل؛ شادمان: ◻︎ بس که بر گفته پشیمان بودهام / بس که بر ناگفته شادان بودهام (رودکی: ۵۳۷).۲. (قید) درحال خوشی و خوشحالی.
-
الفختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] 'alfaxtan = الفنجیدن: ◻︎ آنکه مرادش درم الفختن است / پیشهٴ او سوختن و سختن است (امیرخسرو۱: ۱۰۰)، ◻︎ رو بخور و هم بده ورنه شوی پشیمان / هرکه نخورد و نداد هیچ نیلفخت (رودکی: لغت فرس۱: الفخت حاشیه).
-
زاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zāb ۱. زهاب؛ زهآب: ◻︎ پشیمان نشد هر که نیکی گزید / که بدزاب دانش نیارد مزید (فردوسی: ۶/۵۵۸).۲. چشمه.۳. آبراهه.۴. صفت؛ خاصیت.