کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشه لغت زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آغال پشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'āqālpaše پشهغال؛ درختی که در آن پشۀ بسیار جمع شود؛ درخت نارون.
-
پشه بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) paš[š]eband چادری که از تور ریز یا پارچۀ بسیارنازک به شکل اتاقک میدوزند و روی زمین یا روی تختخواب برپا میکنند و درون آن میخوابند.
-
پشه غال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] paš[š]eqāl ۱. جایی که پشۀ بسیار جمع شود؛ پشهدار؛ سارخکدار؛ سارشکدار؛ پشهخانه.۲. درختی که پشۀ بسیار داشته باشد.۳. (اسم) درختی از نوع نارون که پشۀ بسیار به خود جذب میکند.
-
پشه ناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] paš[š]enāk پشهدار؛ پرپشه.