کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشت و رو کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کاسه پشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی. فارسی] (زیستشناسی) kāsepošt =لاکپشت
-
گسسته پشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gostepošt ۱. شکستهپشت.۲. [مجاز] بیپشتوپناه.
-
پشت پایی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] poštepāy(')i پسر بدکار؛ هیز؛ مخنث.
-
پشت خم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) poštxam آنکه پشت خود را خم کرده یا غوز درآورده؛ خمیدهپشت؛ گوژپشت.〈 پشتخمپشتخم: نوعی راه رفتن با پشت خمیده برای پنهان بودن از چشم دیگران.
-
پشت دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] poštdār ۱. پشتیبان؛ پشتوپناه.۲. چیزی یا کسی که دارای پشتوپناه باشد.
-
پشت دری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) poštdari پارچۀ نازک که پشت شیشۀ پنجرۀ اتاق آویزان میکنند که آفتاب به درون اتاق نیفتد.
-
پشت ریش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] poštriš آنکه پشتش زخمدار است؛ پشتزخم.
-
پشت کوژ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] poštkuž کسی که غوز دارد یا پشتش از پیری خمیده؛ کوژپشت؛ خمیده؛ خمیدهقامت.
-
پشت گرمی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] poštgarmi ۱. تکیه داشتن به کسی یا چیزی؛ استظهار.۲. اعتماد؛ اطمینان: ◻︎ گرَم پشتگرمی ز یزدان بُوَد / همیشه لب بخت خندان بود (فردوسی: ۴/۲۰۷).
-
پشت گلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) poštgoli چیزی که به رنگِ پشتِ برگِ گلِ سرخ باشد؛ سرخ کمرنگ.
-
پشت نویسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) poštnevisi ۱. نوشتن مطلبی در پشت کاغذ.۲. نوشتن در پشت سند یا حواله که پول آن به کس دیگر پرداخت شود.
-
سنگ پشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sangpošt = لاکپشت
-
چفته پشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] čaftepošt کوژپشت؛ خمیدهپشت.
-
چنگ پشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] čangpošt خمیدهپشت؛ گوژپشت.
-
هم پشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [مجاز] hampošt دو تن که به پشتیبانی هم کاری انجام بدهند یا از یکدیگر پشتیبانی کنند؛ یار؛ مددکار.