کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشت هم پشت سر هم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
لاینقطع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: لاینقطَعُ (= قطع نمیشود)] lāyanqate' پیوسته؛ پشت سر هم؛ پیدرپی.
-
ترتب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tarattob ۱. راستودرست شدن.۲. در جای خود واقع شدن.۳. پشت سر هم واقع شدن.
-
توالی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمعِ تالیَة] tavāli ۱. پیاپی رسیدن؛ یکی پس از دیگری آمدن.۲. پیدرپی بودن؛ پشت سر هم قرار داشتن.
-
پیاپی
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) pe(a)yāpey پیدرپی؛ پشتِ سر ِهم؛ دنبال ِهم.
-
پلیسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: plissé] pelise ۱. نوعی چین در لباس که بهصورت هماندازه و پشت سر هم قرار گرفته است.۲. لباسی که این نوع چین را داشته باشد: دامن پلیسه.
-
ترتیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tartib ۱. ثابت و استوار کردن.۲. هرچیزی را در جای خود قرار دادن.۳. راستودرست کردن.۴. پشت سر هم قرار دادن.
-
گام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: gamme] (موسیقی) gām هشت نت که بهترتیب طبیعی صداها پشت سر هم باشد.
-
ماورا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ماوراء] māvarā پشت سر؛ آنچه در پشت چیزی قرار دارد.
-
ردیف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] radif ۱. کسی که پشت سر یا بر ترک دیگری سوار شود.۲. پشت سر هم؛ چند تن یا چند چیزی که پشت سر یکدیگر قرار گیرند.۳. (اسم) (ادبی) در قافیه، کلمۀ مکرر که در آخر هر شعر پس از قافیۀ اصلی میآورند، مانند کلمۀ «گیرند» در این شعر: نقدها را بُوَد آی...
-
اردنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] 'ordang لگدی که با پشت پا یا سر زانو به پشت کسی میزنند؛ تیپا.
-
قفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قفاء، جمع: اَقفاء و اَقفِیَة] [قدیمی] qafā پشت گردن؛ پس سر؛ پس؛ دنبال؛ پشت سر.〈 قفا خوردن: [قدیمی] پسگردنی خوردن.〈 قفا زدن: [قدیمی] پسگردنی زدن.
-
هم نواله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] hamnavāle دو یا چندتن که بر سر یک سفره با هم طعام بخورند؛ همسفره؛ همخوان.
-
کلاغ پر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه، مجاز] kalāqpar ۱. حرکتی که در آن دو دست را پشت سر قرار داده و با حالت نشسته بر پنجۀ پا به جلو میپرند.۲. تنبیهی به این شکل در سربازخانهها.۳. (صفت) نوعی آجرفرش کف اتاق، حیاط یا حاشیهبندی کنار باغچه بهطور لوزی، که گوشههای آجرها به ه...
-
تنافر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tanāfor ۱. گریختن و دور شدن از یکدیگر.۲. از یکدیگر بیزاری جستن.۳. ناسازگاری.۴. (ادبی) ثقیل و دشوار بودن تلفظ چند کلمۀ پشت سر هم که از عیوب فصاحت است، مثل قرب قبر حرب.
-
قطار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qe(a)tār ۱. وسیلهای نقلیه، مرکب از چند واگن که بر روی خط آهن قرار دارد و بهوسیلۀ لکوموتیو حرکت میکند؛ تِرَن.۲. چند حیوان بارکش که آنها را پشت سر هم ردیف کنند.۳. ردیف.۴. (موسیقی) گوشهای در بیات تُرک.