کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشت بندی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کاسه پشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی. فارسی] (زیستشناسی) kāsepošt =لاکپشت
-
گسسته پشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gostepošt ۱. شکستهپشت.۲. [مجاز] بیپشتوپناه.
-
لاک پشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) lākpošt حیوانی خزنده، تخمگذار، و علفخوار که بدنش در یک پوشش استخوانی قرار دارد و فقط سر، دستها، پاها، و دمش از آن بیرون است و هرگاه احساس خطر کند دستوپای خود را به داخل آن میکشد و پنهان میشود؛ سنگپشت؛ خشکپشت؛ کاسهپشت؛ کشف...
-
پشت بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) poštband ۱. آنچه از چوب یا سنگ یا خشتوگِل در پشت دیوار شکسته درست کنند که دیوار نیفتد.۲. کولهبار یا چیز دیگر که کسی بر پشت خود ببندد؛ پشتبست.۳. مقداری خوراک که در مهمانخانهها و چلوکبابیها پشت سر خوراک اول برای کسی که هنوز سیر ...
-
پشت پایی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] poštepāy(')i پسر بدکار؛ هیز؛ مخنث.
-
پشت خم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) poštxam آنکه پشت خود را خم کرده یا غوز درآورده؛ خمیدهپشت؛ گوژپشت.〈 پشتخمپشتخم: نوعی راه رفتن با پشت خمیده برای پنهان بودن از چشم دیگران.
-
پشت دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] poštdār ۱. پشتیبان؛ پشتوپناه.۲. چیزی یا کسی که دارای پشتوپناه باشد.
-
پشت دری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) poštdari پارچۀ نازک که پشت شیشۀ پنجرۀ اتاق آویزان میکنند که آفتاب به درون اتاق نیفتد.
-
پشت ریش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] poštriš آنکه پشتش زخمدار است؛ پشتزخم.
-
پشت کوژ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] poštkuž کسی که غوز دارد یا پشتش از پیری خمیده؛ کوژپشت؛ خمیده؛ خمیدهقامت.
-
پشت گرمی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] poštgarmi ۱. تکیه داشتن به کسی یا چیزی؛ استظهار.۲. اعتماد؛ اطمینان: ◻︎ گرَم پشتگرمی ز یزدان بُوَد / همیشه لب بخت خندان بود (فردوسی: ۴/۲۰۷).
-
پشت گلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) poštgoli چیزی که به رنگِ پشتِ برگِ گلِ سرخ باشد؛ سرخ کمرنگ.
-
پشت ماهی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] poštmāhi ۱. ویژگی هر جسمی که پشت آن کشیده و برآمده شبیه پشت ماهی باشد.۲. ویژگی خیابان یا کوچه که میانۀ آن را اندکی از کنارههایش بلندتر کنند که آب در وسط آن جمع نشود.
-
پشت نویسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) poštnevisi ۱. نوشتن مطلبی در پشت کاغذ.۲. نوشتن در پشت سند یا حواله که پول آن به کس دیگر پرداخت شود.
-
سنگ پشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sangpošt = لاکپشت