کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پزد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پزنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) pazande ۱. کسی که چیزی را میپزد.۲. آنکه غذا میپزد؛ آشپز؛ طباخ.
-
سوهان پز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [مٲخوذ از هندی؟. فارسی] so[w]hānpaz کسی که سوهان میپزد؛ آنکه شیرینی سوهان میپزد و به فروش میرساند.
-
شیرین پز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) širinipaz کسی که شیرینی میپزد؛ قناد؛ شیرینیساز.
-
نانوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹نانبا› nānvā کسی که نان میپزد و میفروشد؛ نانفروش.
-
خشکه پز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xoškepaz نانوایی که نان خشک یا نان روغنی میپزد.
-
صابون پز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب. فارسی] sābunpaz صابونساز؛ کسی که صابون میپزد؛ کارگری که صابون میسازد.
-
ابا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اوا› [قدیمی] 'abā = با۲: ◻︎ هر ابایی که درخورد به بساط / وآورد درخورنده رنگ نشاط (نظامی۴: ۶۳۰)، ◻︎ زآن طبخها که دیگ سلامت همیپزد / خوشخوارتر ز فقر ابایی نیافتم (خاقانی: ۷۸۴).