کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پر و پر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
آغستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) 'āqastan انباشتن و پر کردن چیزی بهزور؛ آغندن؛ آکندن؛ پر کردن.
-
توره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تورک› (زیستشناسی) [قدیمی] ture شغال: ◻︎ تنها من و یک شهر پر از خصم و تو با من / شیری و یکی دشت پر از روبه و توره (قطران: رشیدی: توره).
-
سیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: sēr] sir ۱. [مقابلِ گرسنه] آنکه تازه غذا خورده و معدهاش پر است و دیگر میل به خوراک ندارد.۲. پر؛ سرشار.۳. بیزار.
-
انبارش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] 'ambāreš ۱. پر کردن بهصورت مداوم و مکرر.۲. (صفت) پرکردنی؛ هرچه که درون چیزی را با آن پر کنند.
-
محنت بار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] mehnatbār پر از رنج و محنت.
-
زاخر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] zāxer پر و لبریز: بحر زاخر.
-
نوش آگین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] nuš[']āgin پر از شهد و شیرینی.
-
غاص
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: غاصّ] [قدیمی] qās[s] ۱. کسی که لقمه در گلویش گیر کند و نتواند نفس بکشد.۲. پر؛ انبوه.۳. مکانِ پر از مردم.۴. مرد مفلس.
-
سوگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سوک› sug ۱. مصیبت؛ ماتم؛ عزا.۲. غم؛ اندوه: ◻︎ سوی زال رفتند با سوگ و درد / رخان پر ز خون و سران پر ز گرد (فردوسی: ۱/۳۱۷).
-
بادلیج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹بادلیجه› [قدیمی] bādlij نوعی توپ که با گلوله و باروت پر کنند.
-
بهارخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت. فارسی] [قدیمی] bahārxāne ۱. بتخانه؛ بتکده: ◻︎ آن چون بهارخانهٴ چین پر ز نقش چین / این چون نگارخانهٴ مانی پر از نگار (عمعق: ۱۶۲).۲. بنای زیبا و باشکوه.
-
پرشروشور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی. فارسی] ‹پرشوروشر› poršarrošur پر از فتنه و آشوب؛ پرغوغا؛ پرهیاهو؛ پرماجرا.
-
فرسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] fereste = فرستاده: ◻︎ به دل پر ز کین شد به رخ پر ز چین / فرسته فرستاد زی شاه چین (فردوسی: ۱/۱۰۸)، ◻︎ فرسته فرستاد با خواسته / غلامان و اسبان آراسته (دقیقی: ۸۳).
-
هسیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هسر› [قدیمی] hasir ۱. یخ: ◻︎ امروز از خجالت دوشینه بنده را / جانیست پر ز آتش و طبعی پر از هسیر (سنائی: لغتنامه: هسیر).۲. یخی که در سرمای سخت بر روی زمین میبندد.
-
بندکشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bandkeši پر کردن درزهای آجرها و سنگهای نمای ساختمان با ساروج یا سیمان.