کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پری زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پری افسا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹پریافسای› [قدیمی، عامیانه] pari'(y)afsā کسی که برای تسخیر جن و پری افسون بخواند؛ پریسای؛ پریخوان؛ پریبند؛ افسونگر؛ جنگیر.
-
پری بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی، عامیانه] pariband = پریافسا
-
پری پیکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] paripeykar کسی که اندام بسیارزیبا مانند اندام پری دارد.
-
پری چهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پریچهره› [قدیمی] paričehr کسی که چهرهای مانند چهرۀ پری دارد؛ پریرخسار؛ پریروی؛ خوشگل؛ زیباروی: ◻︎ خوشا عاشقی خاصه وقت جوانی / خوشا با پریچهرگان زندگانی (فرخی: ۳۹۲).
-
پری خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی، عامیانه] parixān = پریافسا
-
پری دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی، عامیانه] paridār ۱. کسی که جن داشته باشد؛ جنزده؛ دیوانه؛ مجنون.۲. دختری که پریافسا او را واسطۀ ارتباط خود با جن و پری قرار دهد: ◻︎ چون پریداران درخت گل همیلرزد به باد / چون پریبندان بر او بلبل همی افسون کند (قطران: ۸۳).
-
پری دیدار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] parididār پریرو؛ پریرخسار؛ پریچهر.
-
پری رخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] parirox پریرو؛ پریچهر؛ پریرخسار؛ خوبروی.
-
پری رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پریروی› [قدیمی] pariru کسی که روی زیبا مانند روی پری دارد؛ پریچهر؛ پریچهره؛ پریرخ؛ پریرخسار؛ زیبارو؛ خوشگل: ◻︎ سمنبویان غبار غم چو بنشینند بنشانند / پریرویان قرار دل چو بستیزند بستانند (حافظ: ۳۹۴).
-
پری زاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) ‹پریزاده› [قدیمی] parizād ۱. فرزند پری؛ پرینژاد.۲. [مجاز] بچۀ بسیارزیبا.
-
پری فش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] parifaš = پریوش
-
پری نژاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] parinežād ۱. از نژاد پری؛ پریزاد؛ پریزاده.۲. [مجاز] زیبا مانند پری.
-
پری وار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] parivār پریوش؛ پریفش؛ مانند پری.