کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرگوشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرگوشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) porgušt گوشتدار؛ فربه؛ چاق.
-
جستوجو در متن
-
گوشت آلود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گوشتآلوده، گوشتالو› [عامیانه] gušt[']ālud پرگوشت؛ فربه.
-
گردبازو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gerdbāzu آنکه بازوان قوی و پرگوشت دارد.
-
گوشت دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) guštdār دارای گوشت؛ پرگوشت؛ فربه.
-
گوشتمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] guštmand دارای گوشت؛ پرگوشت؛ فربه.
-
گوشت آور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گوشتاور› [قدیمی، مجاز] gušt[']āvar ۱. گوشتآورنده؛ آنچه فربهی بیاورد.۲. پرگوشت؛ فربه.
-
فربه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: farpīh، مقابلِ لاغر] ‹فربی› farbeh پرگوشت؛ چاق.〈 فربه شدن: (مصدر لازم) چاق شدن.〈 فربه کردن: (مصدر متعدی) چاق کردن.
-
گوشتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به گوشت) gušti ۱. تهیهشده از گوشت: خوراک گوشتی.۲. [مجاز] پرگوشت؛ فربه: دام گوشتی.۳. گوشتدار: خال گوشتی.
-
ژاغر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زاغر، جاغر› (زیستشناسی) [قدیمی] žāqar کیسهای که بین حلقوم و معدۀ مرغ است؛ چینهدان؛ گژار: ◻︎ از کشتگان هنوز طیور و سباع را / پرگوشت است ژاغر و پراستخوان شکم (معزی: ۴۳۶).
-
لمتر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹لنتر› [قدیمی] lamtor ۱. فربه؛ پرگوشت؛ قویهیکل؛ گنده.۲. ناهموار.۳. بیرگ.۴. تنبل: ◻︎ گر ضریری لمتر است و تیزخشم / گوشتپارهاش دان که او را نیست چشم (مولوی: ۲۱۲).