کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرواری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرواری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پروار) parvāri ۱. گاو و گوسفند چاق: ◻︎ اسب لاغرمیان به کار آید / روز میدان، نه گاو پرواری (سعدی: ۶۰).۲. گوسفندی که آن را در جای خوب ببندند و خوراک خوب بدهند تا فربه شود.
-
جستوجو در متن
-
لاغرمیان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lāqarmiyān آنکه دارای کمر باریک است؛ کمرباریک: ◻︎ اسب لاغرمیان به کار آید / روز میدان نه گاو پرواری (سعدی: ۶۰).
-
پروره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] parvare ۱. پرواری؛ پرورده؛ چاق؛ فربه.۲. گوسفند یا جانور دیگر که او را در جای خوب بسته و خوراک خوب داده و فربه کرده باشند.
-
پروار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پرواری› parvār ۱. چاق؛ فربه: ◻︎ اسب لاغرمیان به کار آید / روز میدان، نه گاو پرواری (سعدی: ۶۰).۲. حیوانی که آن را در جای خوب ببندند و خوراک خوب بدهند تا فربه شود.