کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرهیزکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرهیزکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پرهیزگار› parhizkār ۱. پرهیزکننده.۲. پارسا؛ پاکدامن؛ باتقوا: ◻︎ بر این و بر آن بگذرد روزگار / خُنُک مردم پاکِ پرهیزکار (فردوسی: لغتنامه: پرهیزکار).
-
جستوجو در متن
-
ورع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] vare' پرهیزکار؛ پارسا.
-
خداترس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xodātars کسی که از خدا میترسد؛ پرهیزکار.
-
تقی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: تقّی، جمع: اَتقیاء] [قدیمی] taqi[y] پرهیزکار؛ خداترس؛ باتقوا.
-
شاهیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šāhide ۱. نیکوکار.۲. پرهیزکار.
-
سپیدنامه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ سیاهنامه] [قدیمی، مجاز] sepidnāme شخص پرهیزکار و مؤمن و درستکار.
-
اهل اللـه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (تصوف) 'ahlollāh بندگان خوب خدا؛ مردان خدا؛ مردم پارسا و پرهیزکار.
-
لزیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lazir ۱. زیرک؛ هوشمند؛ دانا.۲. پرهیزکار.
-
عفیف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اَعفّاء] 'afif کسی که از کار بد و حرام خودداری میکند؛ پرهیزکار؛ پارسا؛ پاکدامن.
-
زاهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: زُهّاد] zāhed کسی که دنیا را برای آخرت ترک گوید و به عبادت بپردازد؛پارسا؛ پرهیزکار.
-
پرهیزناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] parhiznāk پرهیزکار؛ پرهیزکننده: ◻︎ بِه که نجوید دل پرهیزناک / روشنی آب در این تیرهخاک (نظامی۱: ۶۹).
-
ایارده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ayārde تفسیر و شرح کتاب اوستا یا کتاب زند: ◻︎ چه مایه زاهد و پرهیزکار و صومعگی / که نَسَکخوان شده از عشقش و ایاردهگوی (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۲۲).
-
محجل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ‹محجول› [قدیمی] mohajjal ۱. اسبی که دست یا دستوپایش سفید باشد؛ اسب دستوپاسفید.۲. آنکه دستوپایش بر اثر وضو سفید شده است.۳. [مجاز] پاک و پرهیزکار.
-
پارسا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [جمع: پارسایان] ‹پارسای› pārsā کسی که از گناه بپرهیزد و به طاعت و عبادت روز بگذراند؛ پرهیزکار؛ پاکدامن؛ زاهد: ◻︎ خوبان پارسیگو بخشندگان عمرند / ساقی بده بشارت پیران پارسا را (حافظ: ۲۶).